اختلال شخصیت خودشیفته narcissistic

خودشیفتگی نوعی اختلال است که براساس خصیصههای روانی و شخصیتی در عشق بیش از اندازه به خود شناسایی میشود. ويژگي اصلي اختلال شخصيت خودشيفته، الگوي فراگير بزرگمنشي مبتني بر مهم بودن، نياز به تحسين و فقدان همدلي است كه از اوايل بزرگسالي آغاز و در زمينههاي گوناگون ظاهر ميشود. این افراد به طور معمول توانایيهاي خود ر ابيش از اندازه برآورد و بزرگ جلوه ميدهند، اغلب در قضاوتهاي مغرورانه از مهارتهاي خود، مهارتهاي ديگران را به طور ضمني بيارزش تقلی می نمایند. اغلب مغرور و پرمدعا به نظر ميرسند و هرگاه تمجيدي را كه فكر ميكنند سزاوار آن هستند دريافت نكنند، ممكن است شگفتزده شوند. افراد مبتلا به اختلال شخصيت خودشيفته معتقدند كه برتر و استثنایي هستند و از ديگران انتظار دارند كه آنها را به همين صورت در نظر بگيرند. ممكن است احساس كنند كه تنها افراد استثنايي و يا از طبقه اجتماعي بالا ميتوانند آنها را درك كنند و فقط بايد با اینگونه اشخاص ارتباط داشته باشند و ممكن است ويژگيهايي چون بيهمتا، كامل و يا سرآمد را به اشخاصي كه با آنها ارتباط دارند، نسبت دهند. عزت نفس اين افراد با نسبت دادن ارزش آرماني به كساني كه با آنها در رابطه هستند، افزايش مييابد (يعني بازتاب آيينه وار از خودشان). آنها احتمالاً در ارتباط داشتن با اشخاص سطح بالا و به عضويت درآمدن در گروههای خاص پافشاري ميكنند ولي ممكن است براي اعتبار افرادي كه آنها را مايوس ميكنند، ارزشي قايل نشوند. تحمل انتقاد برایشان سخت است و در مقابل انتقاد، خشمگین می شوند و منتقد را به نادانی و حماقت متهم می کنند. اين افراد مسووليتهاي شغلي يا خانوادگي را به طور كامل به همكاران و به شريك زندگي ميسپارند؛ اما به گونهاي رفتار ميكنند كه انگار بار همه كارها بر دوش آنان است. ميخواهند همكاران و يا خويشان با آنان به گونه خاصي رفتار كنند كه با ديگران متفاوت باشد. اگر در حضور فرد خودشيفته از ديگران تمجيد شود، ميرنجد؛ زيرا او تحسين را تنها شايسته خود ميداند.
ملاک های تشخیصی
الگوی فراگیر بزرگ منشی (بصورت خیال پردازی و رفتاری)، نیاز به تحسین و فقدان همدلی بصورتی که با حداقل 5 مورد زیر مشخص می شود:
1- احساس بزرگ بینی، مثلاً در دستاوردها و استعدادهای خود مبالغه می کند.
2- اشتغال ذهني به خيال پردازيهاي مربوط به موفقيت نامحدود، قدرت، هوش و زيبايي بی حد و حصر.
3- اعتقاد به اینكه استثنايي و منحصر بفرد است (فقط افراد خاص می توانند او را بفهمند یا با او نشست و برخاست داشته باشند).
4- نياز مفرط به تحسين
5- احساس محق بودن، يعني انتظارات غيرمنطقي براي رفتار مطلوب از سوي ديگران يا موافقت حتمي با خواستههاي خود دارد.
6- استثمارگری در روابط بين فردي، يعني از ديگران براي رسيدن به اهداف خود بهره کشی ميكند.
7- فقدان حس همدلي، نسبت به شناخت و همانندسازی با احساس های دیگران تمایلی ندارد و فقط به مشکلات خود فکر می کند.
8- اغلب به ديگران حسادت ميکند و معتقد است ديگران به وي حسد ميورزند.
9- رفتارها يا نگرشهاي تكبرآميز و خودخواهانه نشان ميدهد.
برخی از جمله آندرو موریسون مطرح کرده اند که در دوران بزرگسالی، میزان مفیدی از خودشیفتگی در افراد وجود دارد و یا به وجود میآید که آنها را قادر میسازد تا در رابطه برقرار کردن با دیگران فردیت خود را نیز در نظر بگیرند. افرادی که از نظر روانی در سلامت کامل به سر می برند، تنها تا حدی انتظار دارند که همه چیز بر وقف مراد آنها باشد. به عنوان مثال اگر در امتحانی نمره خوبی بگیرند، به خودشان تبریک می گویند و اگر هم نمره بدی بگیرند ادعا میکنند که اشکال از سوالات امتحانی بوده این کاملاً طبیعی است و حتی لازم هم هست. تصور افراد نرمال این است که به هر حال همه افراد دچار اشتباه می شوند اما توانایی های من منحصر بفرد هستند و می توانم همچنان مسیر زندگی را در راه رسیدن به موفقیت دنبال کنم. انسانهای عادی امید خود را از دست نمی دهند و به توانایی های درونی خود اطمینان داشته و با اتکا به همین قابلیت ها مسیر پیشرفت و ترقی را طی می کنند. مشکل زمانی شروع می شود که خود محوری و خود بینی پای خود را به زندگی افراد باز می کند. یک فرد خود شیفته نمی تواند هیچ چیز اشتباهی را در مورد خود ببیند و معتقد است که او هیچ کار اشتباهی را انجام نمی دهد. خود شیفته ها در حقیقت نسبت به اشتباهات خود کر و کور می شوند. بر خلاف اینکه دیگران آنها را تحسین می کنند، به شدت نیازمند دلسوزی و ترحم هستند. کسی که دارای خودشیفتگی خفیف می باشد می تواند تا حدودی از زندگی خود لذت ببرد. انسانهای خود شیفته اصولاً زندگی شلوغ، پر همهمه، بی نظم، و بهم ریخته ای دارند و افراد کمی هستند که بتوانند آنها را برای مدت زمان زیادی تحمل کنند؛ اما برخورداری از سطوح پایین خود شیفتگی مزایایی را برای اطرافیان در بر دارد. انسانهای خود شیفته ای که بیماری آنها از طریق بالینی قابل تشخیص نمی باشد، افراد بسیار خوشحالی هستند و کمتر از سایرین دچار افسردگی، ناراحتی، و اضطراب می شوند و در کل زندگی خوب و خوشی را دنبال می کنند. به ندرت واکنش های عصبی استرس از خود نشان می دهند و اگر هم چنین حسی در آنها ایجاد شود به سرعت از بین خواهد رفت. اما خودشیفته های شدید، کج خلق هستند، سر هر مسئله ای اوقات تلخی می کنند و قشقرق به راه می اندازند، از دیگران انتظارات نامعقول دارند، خودخواهی زیادی دارند، به هیچ وجه نمی توانند در کارهای گروهی شرکت کنند، و معمولاً پس از حمله های عصبی آنها را در حال گریه کردن در حمام و یا دستشویی پیدا می کنی.
در دنیای واقعی افراد خود شیفته به شدت نیازمند کسب تائید و اعتبار از سوی دیگران هستند. "روی بامیستر" روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه تالاهاسی فلوریدا می گوید: "از نظر این افراد زیاد مهم نیست که مورد دوست داشتن دیگران قرار بگیرند، چیزی که اهمیت دارد این است که تحسین شوند. حتی حاضرند دوست داشته شدن را به خاطر دریافت تایید و تمجید از سوی دیگران قربانی کنند."
هر چند داشتن یک همکار، هم تیمی، و یا فامیل خود شیفته بد است اما بدتر از آن این است که یک فرد خودشیفته عاشقتان شود. چه زن و چه مرد خودشیفته در روابط رمانتیک مانند کوسه خطرناک هستند: اعتماد به نفس و حس جذابیت آنها را خیلی فریبنده جلوه می دهد؛ البته این فقط به ابتدای رابطه محدود می شود. از آنجایی که این افراد به ظاهر خود اهمیت زیادی می دهند تیپی آراسته، به روز، و زیبا دارند. آنها نام معروفترین مارک های دنیا را می دانند و به بهترین شکل در مجالس عمومی خود را نشان می دهند. در حقیقت در عشق خود بیشتر بازیگر هستند و بازی می کنند و برای رسیدن به قدرت تلاش می کنند و به تقلب و خیانت در رابطه به عنوان راه دیگری برای اثبات قابلیت های فردی شان نگاه می کنند. افراد خودشيفته به كسي دل نميبندند؛ اما شيفته صفات ظاهري ديگران ميشوند؛ براي نمونه، به دنبال همسري زيبا، تحصيلكرده، ثروتمند و متشخص ميگردند؛ زيرا تنها كسي را با اين صفات شايسته همسري خود ميدانند. به دنبال شرکای عشقی هستند که دارای کلاس اجتماعی بالایی باشند. در ابتدا به همسر خود می گویند که دارای خصوصیاتی است که آنها می پسندند اما پس از مدتی با افراد دیگر نیز رابطه برقرار می کنند و اغلب آنها نمی توانند روابط بلند مدت زیادی داشته باشند. روابط آنها در ابتدا بسیار رضایت بخش و در انتها به هیچ وجه قابل تحمل نیست. متاسفانه افراد خود شیفته به راحتی می توانند هر کسی را فریب دهند و شیفته خود سازند.
افراد خود شیفته بیشتر به دلیل خلائی که در درون خود احساس می کنند دچار یک چنین اختلال رفتاری می شوند. زندگی خود را بر پایه کذب و دروغ بنا نهاده و با سوالاتی نظیر اینکه معنی زندگی چیست؟ و برای چه باید زندگی کرد؟ مواجه می شوند. افکاری نظیر: "من فوق العاده هستم" به آنها اجازه رشد و پیشرفت نمی دهد و نمی توانند در برابر چالش های زندگی دوام بیاورند.
عموماً در نتيجه تربيت خانوادگي، كساني كه به اختلال شخصيت خودشيفته مبتلا هستند، صرفاً انتظار زيادي از ديگران دارند و نظريهپردازان ميگويند اين انتظارها از عدم برقراري روابط همدلانه با والدين ناشي ميشوند. حاصل آن حس خودگسيختهاي است كه بويژه نسبت به احساسهاي بيهودگي و عزت نفس كم و رفتارهاي جبرانياي كه اينها توليد ميكنند، آسيبپذير است. درمان اين بيماران و حتي متقاعد كردن آنان براي مراجعه جهت درمان كار دشواري است، زيرا ميگويند: «من هيچ اشكالي ندارم و خود شما بيمار هستيد.» يا «من از دكتر بيشتر ميدانم.» به هر حال روان درماني با هدف ايجاد بينش براي بيمار، درمان اصلي را تشكيل ميدهد که در مورد این افراد بسیار مشکل است زیرا برای پیشرفت درمان این افراد باید دست از تمایلات خود شیفتگی بردارند تا بتوانند با درمانگر رابطه برقرار نمایند. و این مستلزم بینش و آگاهی بیمار نسبت به رفتار وتفکر خود است. این بینش در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود بینش پیدا کنند به دنبال آن تصویر متلاشی شده خود باعث میشود که دوباره رفتار و تفکر خود بزرگ بینی را در پیش بگیرند.