روان تحليل گري و نوفرویدیها
روان تحليل گري و نوفرویدیها

فروید، نظریههای خود را در طی زندگی تغییر داد. او همچون دانشمندان بزرگ، پذیرای دادههای جدیدی بود و وقتی دادهها و مشاهدات جدیدی ارائه میشد كه با نظریه اولیه همخوانی نداشت، در دیدگاههای خود تجدیدنظر میكرد. برای مثال در اواخر زندگی، نظریه اضطراب را به كلی عوض كرد. نظریههای فروید را دخترش "آنا فروید" گسترش داد و نقش عمدهای در شفاف سازی مكانیسمهای دفاعی و همچنین كاربرد نظریههای روانكاوی در روانپزشكی كودك به عهده داشت.
در عین حال كه فروید دادههای جدید را میپذیرفت اما از كنار گذاردن اندیشهها و نظرها اجتناب میکرد، به ویژه در برابر اینكه همكاران و پیروانش مفهوم لیبیدو (محوریت داشتن انگیزش جنسی در كنش شخصیت) را نپذیرند به كلی نفوذناپذیر بود. این جزم اندیشی سبب شد كه بین او و شماری از همكاران بسیار برجسته، شكاف ایجاد گردد. برخی از آنها چنان پیش رفتند كه نظریههای رقیب و مغایر با دیدگاه فروید ارائه دادند. بدین معنی كه بر انگیزشهایی غیر از انگیزش جنسی تاكید كردند. این همكاران سابق فروید عبارت بودند از؛ كارل یونگ، آلفرد آدلر و نظریهپردازانی مانند كارن هورنای، استك سالیوان و اریك فروم. از كسانی كه از فروید جدا شدند، شاید مهمترین آنها كارل یونگ بود.
یونگ معتقد بود كه علاوه بر ضمیر ناهشیار شخصی كه فروید بر آن تاكید داشت، ناهشیار جمعی حاوی اطلاعاتی از تاریخچه اجتماعی نوع بشر نیز وجود دارد. ناهشیار جمعی، گنجینه تمامی تجربیات افراد طی قرون متمادی است و برخلاف ناهشیار در نظریه فروید، نیروهای خلاق و مثبت را در برمیگیرد نه صرفاً نیروهای جنسی و پرخاشگرانه. ناهشیار جمعی شامل تصویرهای ابتدایی یا كهن الگوها (archetypes) است كه ما از پیشینیان خود به ارث بردهایم. بنابراین در حالی كه یونگ با فروید در مقوله ناخودآگاه فردی موافق بود، ولی معتقد بود كه نظریه فروید از توضیح و تبیین تصویرهای مشترك یا كهن الگوهای موجود در ناخودآگاه تمام انسانها بازمانده است.
دومین اختلاف نظر مهم، بهویژه با آلفرد آدلر است. از نظر فروید، فعالیت انسان در خدمت نیازهای بنیادی جنسی و پرخاشگری است كه از نهاد ناشی میشود و "من" میانجی آنها است؛ اما به عقیده آدلر "من" در خدمت هدف معنادارتری است. "من" فرد را قادر میسازد تا سبك زندگی را برآورده كرده و چیزی بیش از ژنهایی كه از آنها بهرهمند است و محیطی كه بر آن فشار میآورد، شود. من، چیز جدیدی را میآفریند، چیزی بیهمتا، چیزی كه به طور كامل به وسیله تكانه زیستی یا فشار فرهنگی تعیین نشده است.
تفاوت قابل ملاحظه در سومین زمینه، یعنی رشد روانی– جنسی در برابر رشد روانی– اجتماعی وجود دارد. اصولاً این تفاوت به این موضوع كاهش مییابد كه آیا ما اساساً موجوداتی زیستی هستیم یا اجتماعی. خانم كارن هورنای، اضطراب بنیادی را به صورت یك تجربه اجتماعی میدانست نه یك تجربه صرفاً زیستی. از نظر او این اضطراب بنیادی از راه احساس، كه كودك از منزوی و درمانده بودن در یك دنیای بالقوه خصمانه دارد، تشكیل میشود. این اضطراب میتواند باعث شود كه كودكان یكی از سه شیوه كنار آمدن را پرورش دهند:
الف. آنها میتوانند متخاصم شده و به دنبال انتقام گرفتن از كسانی باشند كه آنها را طرد كردهاند. (حرکت بر علیه مردم)
ب. آنها میتوانند مطیع شده و امیدوار باشند كه از این طریق محبت از دست رفته را باز پس میگیرند. (حرکت به سوی مردم)
ج. آنها میتوانند صرفا كنارهگیری كنند. (حرکت به دور از مردم)
این سه راهبرد، پاسخهای اجتماعی به اضطراب اساسا اجتماعی هستند.
یكی دیگر از نوفرویدگراهای مشهور، روانشناس آمریكایی، استك سالیوان بود كه نظریههای شخصیت خویش را بر اساس تجربههای عملی روانكاوی بنا كرد. تاكید زیربنایی او بر ارتباط میان فردی بود. بدین معنی كه شخصیت هیچگاه نمیتواند جدا از ارتباطات پیچیده میانفردی باشد كه شخص در آنها زندگی میكند و وجودش در آنهاست. به نظر او پاسخ مردم به تجربههای میانفردی، باعث شخصیتسازی میشود. یعنی آنها تصاویر ذهنی از خود و دیگران میسازند. همانند فروید، سالیوان هم معتقد بود كه تجربههای نخستین سالهای كودكی، نقش عمدهای در رشد و تحول شخصیت بازی میكند. در عین حال بر این باور بود كه رشد شخصیت پس از كودكی نیز ادامه مییابد.
برخلاف فروید كه معتقد بود پایههای شخصیت اساساً در كودكی ریخته میشود، اریكسون باور داشت كه شخصیت انسان در سراسر زندگی، از نوباوگی تا بزرگسالی و پیری همچنان رشد و تغییر میكند. از این گذشته، هشت مرحلهای كه اریكسون در مورد رشد انسان مطرح كرده است، حتی در جایی كه با مراحل فروید در طول اوان كودكی همپوشی دارند، بر جنبههای اجتماعی رشد تأكید دارند.
از دیگر نوفرویدیها، اریك فروم است كه شخصیت را اصولاً اجتماعی میدانست. هنگام تولد و در جریان رشد، انسانها خود را به طور فزایندهای مجزا از دیگران میبینند. این انزوا (وضعیت بنیادی انسان) دردناك است و با اینكه اغلب آزادیشان را عزیز میدارند، درصدد پایان دادن به انزوایشان نیز هستند.